گزارشگر دفتر خسروان
|
|
چنین کرد مهد گزارش روان
|
که چون در سپاهان کمر بست شاه
|
|
رسانید بر چرخ گردان کلاه
|
برآسود روزی دو در لهو و ناز
|
|
ز مشکوی دارا خبر جست باز
|
در هفت گنجینه را باز کرد
|
|
برسم کیان خلعتی ساز کرد
|
ز مصری و رومی و چینی پرند
|
|
برآراست پیرایهی ارجمند
|
لباس گرانمایهی خسروی
|
|
که دل را نوا داد و تن را نوی
|
قصبهای زربفت و خزهای نرم
|
|
که پوشندگان را کند مهد گرم
|
ز گوهر بسی عقد آراسته
|
|
برآموده با آن بسی خواسته
|
بسی نامه مهر ناکرده باز
|
|
ز نیفه بسی جامهی دلنواز
|
فرستاد یکسر به مشکوی شاه
|
|
به سرخی بدل کرد رنگ سیاه
|
به مرجان ز پیروزه بنشاند گرد
|
|
طلای زر افکند بر لاجورد
|