مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
|
|
در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را
|
جام صبوحی نوش کن قول مغنی گوش کن
|
|
درکش می و خاموش کن فرهنگ بیفرهنگ را
|
عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
|
|
الا ببزم عاشقان خوبان شوق شنگ را
|
ساقی می چون زنگ ده کائینهی جان منست
|
|
باشد که بزداید دلم ز آئینه جان زنگ را
|
پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شویم به می
|
|
کز زهد ودلق نیلگون رنگی ندیدم رنگ را
|
آهنگ آن دارد دلم کز پرده بیرون اوفتد
|
|
مطرف گر این ره میزند گو پست گیر آهنگ را
|
فرهاد شورانگیز اگر در پای سنگی جان بداد
|
|
گفتار شیرین بی سخن در حالت آرد سنگ را
|
آهوی چشمت با من ار در عین روبه بازی است
|
|
سر پنجهی شیر ژیان طاقت نباشد رنگ را
|
خواجو چو نام عاشقان ننگست پیش اهل دل
|
|
گر نیکنامی بایدت در باز نام و ننگ را
|
خواجو چو این ایام را دیگر نخواهی یافتن
|
|
باری بهر نوعی چرا ضایع کنی ایام را
|
گر کامرانی بایدت کام از لب ساغر طلب
|
|
ور جان رسانیدی بلب از دل طلب کن کام را
|