طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا

طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما
افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا
محمل برون بردند و من چون ناقه میراندم ز پی قلبی هوی فی هوة و الدهر، ملق فی الهوی
چون تیره نبود روز من کز آه عالم سوز من مد الغمام سرادقا اعلی شماریخ الذری
راضی شدم کز کاروان بانگ درائی بشنوم اکبو و اقفوا اثرهم والعیس تحدی فی الزبی
چون محمل سلطان شرق از سوی شام آمد برون ریح الصبا سارت الی نجد و قلبی قد صبا
خواجو به شبگیر از هوا هر دم نوائی میزند والورق اوراق المنی یتلو علی اهل الهوی