مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده
|
|
خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهی نار آمده
|
بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر
|
|
معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده
|
آن کعبهی محرم نشان، وان زمزم آتش فشان
|
|
در کاخ مه دامن کشان یک مه به پروار آمده
|
هر سنگ را گر ساحری کرده صبا میناگری
|
|
از خشت زر خاوری میناش دینار آمده
|
شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا
|
|
بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده
|
خورشید زرین دهره بین صحرای آتش چهره بین
|
|
در مغز افعی مهره بین چون دانهی نار آمده
|
روی سپهر چنبری بگرفت رنگ اغبری
|
|
بر آینهی اسکندری خاکستر انبار آمده
|
هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
|
|
از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده
|
آفاق را از جرمخور هم قرص و هم آتش نگر
|
|
هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده
|
گر بلبل بسیار گو، بست از فراق گل گلو
|
|
گلگون صراحی بین در او بلبل به گفتار آمده
|
گر میدهی ممزوج ده، کاین وقت می ممزوج به
|
|
بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده
|
کافور خواه و بیدتر، در خیشخانه باده خور
|
|
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده
|
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
|
|
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده
|
گهگه کن از باغ آرزو آن آفتاب زرد رو
|
|
پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده
|
چرخ از سموم گرمگه، زاده و با هر چاشتگه
|
|
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده
|
تریاق ما چهر ملک، پور منوچهر ملک
|
|
با طاعن مهر ملک طاعون سزاوار آمده
|
خاقان اعظم چون پدر شاه معظم چون پدر
|
|
فخر دو عالم چون پدر وز عالمش عار آمده
|
گردون دوان در کار او چون سایه در زنهار او
|
|
خورشید در دیدار او چون ذره دیدار آمده
|
از بوس لبهای سران بر پای اسب اخستان
|
|
از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده
|
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
|
|
سنقر به هندستان شده، طوطی به بلغار آمده
|