در ستایش ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه

خاقانی خاک جرعه چین است جام زر شاه کامران را
وز در دری نثار ساز است شروان شه صاحب القران را
خاقان کبیر ابوالمظفر سر جمله شده مظفران را
در گردن صفدران خزران افکنده کمند خیزران را
دریا ز کفش غریق گوهر او گوهر تاج گوهران را
با موکبش آب شور دریا ماند عرق تکاوران را
باکو به دعای خیرش امروز ماند بسطام و خاوران را
باکو به بقاش باج خواهد خزران و ری و زره گران را
شمشیرش از آسمان مدد یافت فتح دربند و شابران را
گشتاسب معونت از پسر خواست کاورد به دست دختران را
این قطعه کنم به مدح تضمین کاستاد منم سخنوران را