جامی این پردهسرایی تا چند؟
|
|
چون جرس هرزهدرایی تا چند؟
|
چند بیهوده کنی خوشنفسی؟
|
|
هیچ نگرفت دلت چون جرسی؟
|
ساز بشکست، چه افغان است این؟
|
|
تار بگسست، چه دستان است این؟
|
نامهی عمر به توقیع رسید
|
|
نظم احوال به تقطیع رسید
|
تنگ شد قافیهی عمر شریف
|
|
دم به دم میشودش مرگ ردیف
|
سر به جیب و همه شب قافیهجوی
|
|
تنت از معنی باریک چو موی
|
گر شوی سوی مقاصد قاصد
|
|
باشی آن را به قصاید صاید
|
مدح ارباب مناصب گویی
|
|
فتح ابواب مطالب جویی
|
گه پی سادهدلی سازی جا
|
|
بر سر لوح بیان حرف هجا
|
گه کنی میل غزلپردازی
|
|
عشق با طرفه غزالان بازی
|
گه پی مثنوی آری زیور
|
|
بر یکی وزن هزاران گوهر
|
گه ز ترجیع شوی بندگشای
|
|
عقل و دین را فکنی بند به پای
|
گاهی از بهر دل غمخواره
|
|
سازی از نظم رباعی چاره
|
گاه با هم دهی از طبع بلند
|
|
قطعه قطعه ز جواهر پیوند
|
گه به یک بیت ز غم فرد شوی
|
|
مرهم دیدهی پر درد شوی
|
گه کنی گم به معما نامی
|
|
خواهی از گمشدهنامی کامی
|
گاهی از مرثیه ماتم داری
|
|
وز مژه خون دمادم باری
|
بین! که چون سهم اجل را قوسی
|
|
کرد گردون ز پی فردوسی
|
با دل شقشده چون خامهی خویش
|
|
ماند سرریز ز شهنامهی خویش
|
ناظم گنجه، نظامی که به رنج
|
|
عدد گنج رسانید به پنج،
|