بشگفت گل در بوستان آن غنچهی خندان کجا؟
|
|
شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا؟
|
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
|
|
صد مرده زان لب زنده شد درد مرا درمان کجا؟
|
گویند ترک غم بگو تدبیر سامانی بجو
|
|
درمانده را تدبیر کو دیوانه را سامان کجا؟
|
از بخت روزی باطرب خضر آب خورد و شست لب
|
|
جویان سکندر در طلب تا چشمهی حیوان کجا؟
|
میگفت با من هر زمان گر جان دهی با من امان
|
|
من می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا؟
|
گفتم : تویی اندر تنم ما هست جان روشنم
|
|
گفتی که : آری آن منم اگر آن تویی پس جان کجا؟
|
گفتی صبوری پیش کن مسکینی از حد بیش کن
|
|
زینم از آن خویش کن من کردم این و آن کجا؟
|
پیدا گرت بعد از مهی درکوی ما باشد رهی
|
|
از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا؟
|
زین پیش با تو هر زمان میبودمی از همدمان
|
|
خسرو نه هست آخر همان ؟ آن عهد و آن پیمان کجا؟
|