ای ز شب وصل گرانمایهتر
|
|
وز علم صبح سبک سایهتر
|
سایه صفت چند نشینی به غم
|
|
خیز که بر پای نکوتر علم
|
چون ملکان عزم شد آمد کنند
|
|
نقل بنه پیشتر از خود کنند
|
گر ملکی عزم ره آغاز کن
|
|
زین به نوا تر سفری ساز کن
|
پیشتر از خود بنه بیرون فرست
|
|
توشه فردای خود اکنون فرست
|
خانه زنبور پر از انگبین
|
|
از پی آنست که شد پیش بین
|
مور که مردانه صفی میکشد
|
|
از پی فردا علفی میکشد
|
هر که جهان خواهد کاسانخورد
|
|
تابستان برگ زمستان خورد
|
جز من و تو هر که در این طاعتند
|
|
صیرفی گوهر یکساعتند
|
همت کس عاقبت اندیش نیست
|
|
بینش کس تا نفسی بیش نیست
|
منزل ما کز فلکش بیشیست
|
|
منزلت عاقبت اندیشیست
|
نیست بهر نوع که بینم بسی
|
|
عاقبت اندیشتر از ما کسی
|
کامه وقت ارچه ز جان خوشترست
|
|
عاقبت اندیشی ازان خوشترست
|
ما که ز صاحب خبران دلیم
|
|
گوهرییم ار چه ز کان گلیم
|
ز آمدنی آمده ما را اثر
|
|
وز شدنیها شده صاحب نظر
|
خوانده به جان ریزه اندیشناک
|
|
ابجد نه مکتب ازین لوح خاک
|
کس نه بدین داغ تو بودی و من
|
|
نوبر این باغ تو بودی و من
|
خاک تو آنروز که میبیختند
|
|
از پی معجون دل آمیختند
|
خاک تو آمیخته رنجهاست
|
|
در دل این خاک بسی گنجهاست
|
قیمت این خاک به واجب شناس
|
|
خاکسپاسی بکن ای ناسپاس
|