کار من از طاقت من درگذشت
|
|
کاب حیاتم ز دهن برگذشت
|
عقل عزیمت گرما دیو دید
|
|
نقره آن کار به آهن کشید
|
دل که به شادی غم دل میگرفت
|
|
چشمه خورشید به گل میگرفت
|
مونس غم خواره غم وی بود
|
|
چارهگر میزده هم می بود
|
ای بتبش ناصیت از داغ من
|
|
بیخبر از سبزه و از باغ من
|
سبزه فلک بود و نظر تاب او
|
|
باغ سحر بود و سرشک آب او
|
وانکه رخش پردگی خاص بود
|
|
آینه صورت اخلاص بود
|
بسکه سرم بر سر زانو نشست
|
|
تا سر این رشته بیامد بدست
|
این سفر از راه یقین رفتهام
|
|
راه چنین رو که چنین رفتهام
|
محرم این ره تو نهای زینهار
|
|
کار نظامی به نظامی گذار
|