عالم و عادلتر اهل وجود | محسن و مکرمتر ابنای جود | |
دین فلک و دولت او اخترست | ملک صدف خاک درش گوهرست | |
چشمه و دریاست به ماهی و در | چشمه آسوده و دریای پر | |
با کفش این چشمه سیماب ریز | خوانده چو سیماب گریزا گریز | |
خنده زنان از کمرش لعل ناب | بر کمر لعل کش آفتاب | |
آفت این پنجره لاجورد | پنجه در او زد که به دو پنجه کرد | |
کوس فلک را جرسش بشکند | شیشه مه را نفسش بشکند | |
خوب سرآغازتر از خرمی | نیک سرانجامتر از مردمی | |
جام سخا را که کفش ساقیست | باقی بادا که همین باقیست |