آن میکه چو شور در سرآرد | از پای هزار سر برآرد |
□
گر خواجه عمر که خال من بود | خالی شدنش وبال من بود | |
از تلخ گواری نوالهام | درنای گلو شکست نالهام | |
میترسم از این کبود زنجیر | کافغان کنم او شود گلوگیر | |
ساقی ز خم شراب خانه | پیش آرمیی چو نار دانه | |
آن می که محیط بخش کشتست | همشیره شیره بهشتست |
□
تا کی دم اهل اهل دم کو | همراه کجا و هم قدم کو | |
نحلی که به شهد خرمی کرد | آن شهد ز روی همدمی کرد | |
پیله که بریشمین کلاهست | از یاری همدمان راهست | |
از شادی همدمان کشد مور | آنرا که ازو فزون بود زور | |
با هر که درین رهی هم آواز | در پرده او نوا همی ساز | |
در پرده این ترانه تنگ | خارج بود ار ندانی آهنگ | |
در چین نه همه حریر بافند | گه حله گهی حصیر بافند | |
در هر چه از اعتدال یاریست | انجامش آن به سازگاریست | |
هر رود که با غنا نسازد | برد چو غنا گرش نوازد | |
ساقی می مشکبوی بردار | بنداز من چارهجوی بردار | |
آن می که عصاره حیاتست | باکوره کوزه نباتست |
□
زین خانه خاک پوش تا کی | زان خوردن زهر و نوش تا کی | |
آن خانه عنکوبت باشد | کو بندد زخم و گه خراشد | |
گه بر مگسی کند شبیخون | گه دست کسی رهاند از خون |