- ۱۰۱ ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
- ۱۰۲ ایکه لبت آب شکر ریختست
- ۱۰۳ کارم از دست دل فرو بستست
- ۱۰۴ خطی کز تیره شب برخور نوشتست
- ۱۰۵ جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
- ۱۰۶ ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
- ۱۰۷ جانم از غم بلب رسیدهی تست
- ۱۰۸ گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
- ۱۰۹ مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست
- ۱۱۰ دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
- ۱۱۱ پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
- ۱۱۲ جانم از بادهی لعل تو خراب افتادست
- ۱۱۳ بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست
- ۱۱۴ رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
- ۱۱۵ بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
- ۱۱۶ زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
- ۱۱۷ چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
- ۱۱۸ هر که او دیدهی مردم کش مستت دیدست
- ۱۱۹ وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
- ۱۲۰ چو از برگ گلش سنبل دمیدست