سبحانالله جهان نبینی چون شد | دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد | |
شمشاد به توی زلفک خاتون شد | گلنار به رنگ توزی و پرنون شد | |
از سبزه زمین بساط بوقلمون شد | وز میغ هوا به صورت پشت پلنگ |
□
در باغ کنون حریرپوشان بینی | برکوه صف گهرفروشان بینی | |
شبگیر کلنگ را خروشان بینی | دلها ز نوای مرغ جوشان بینی | |
برروی هوا گلیم گوشان بینی | دردست عبیر و نافهی مشک به تنگ |
□
هنگام سحر ابر زند کوس همی | با باد صبا بید کند کوس همی | |
بر لاله کند سرخ گل افسوس همی | نرگس گل را دست، دهد بوس همی | |
دراج کشد شیشم و قالوس همی | بیپردهی طنبور و بیرشتهی چنگ |
□
هر طوطیکی سبز قبایی دارد | هر طاووسی دراز پایی دارد | |
هر فاختهای ساخته نایی دارد | هربلبلکی زیر و ستایی دارد | |
تیهو به دهن شاخ گیایی دارد | و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ |
□
بلبل به غزل طیره کند اعشی را | صلصل به نوا سخره کند لیلی را | |
گلبن به گهر خیره کند کسری را | موسیجه همی بانگ کند موسی را | |
قمری به مژه درون کند شعری را | هدهد به سراندرون زند تیر خدنگ |
□
هر روز درخت با حریری دگرست | وز باد سوی باده سفیری دگرست | |
هر روز کلنگ با نفیری دگرست | مسکین ورشان بابم وزیری دگرست | |
هرروز سحاب را مسیری دگرست | هرروز نبات را دگر زینت و رنگ |
□
هر زرد گلی به کف چراغی دارد | هر آهوکی چرا به راغی دارد | |
هرباز به زیر چنگ ماغی دارد | هر سرخ گل از بید جناغی دارد |