وان بدر که نام او منیر است | در غاشیه داریش حقیر است | |
گویند که بود تیر آرش | چون نیزه عادیان سنان کش | |
با تیر و کمان آن جهانگیر | در مجری ناوک افتد آن تیر | |
گویند که داشت شخص پرویز | شکلی و شمایلی دلاویز | |
با گرد رکابش ار ستیزد | پرویز به قایمی بریزد | |
بر هر که رسید تیغ تیزش | بربست اجل ره گریزش | |
بر هر زرهی که نیزه رانده | یک حلقه در آن زره نمانده | |
زوبینش به زخم نیم خورده | شخص دو جهان دو نیم کرده | |
در مهر چو آفتاب ظاهر | در کینه چو روزگارقاهر | |
چون صبح به مهر بینظیر است | چون مهر به کینه شیر گیر است | |
بربست به نام خود به شش حرف | گرد کمر زمانه شش طرف | |
از شش زدن حروف نامش | بر نرد شده ندب تمامش | |
گر دشمن او چو پشه جو شد | با صرصر قهر او نکو شد | |
چون موکب آفتاب خیزد | سایه به طلایه خود گریزد | |
آنجا که سمند او زند سم | شیر از نمط زمین شود گم | |
تیرش چو برات مرگ راند | کس نامه زندگی نخواند | |
چون خنجر جزع گون برآرد | لعل از دل سنگ خون برآرد | |
چون تیغ دو رویه بر گشاید | ده ده سر دشمنان رباید | |
بر دشمن اگر فراسیابست | تنها زدنش چو آفتابست | |
لشگر گره کمر نبسته | کو باشد خصم را شکسته |